مجمع وبلاگ نویسان فیروزآباد

مجموعه ای از بهترین مطالب وبلاگ نویسان فیروزآباد

مجموعه ای از بهترین مطالب وبلاگ نویسان فیروزآباد



فیروزفا، یک وبلاگ جمعی برای وبلاگ نویسان فیروزآبادی هست ..
تمامی فیروزابادی ها می توانند با ارسال درخواست به مدیریت سایت در مجمع وبلاگ نویسان فیروزآباد عضو شده و اقدام به انتشار محتوای خود (در هر زمینه ای : فرهنگی، سیاسی، مذهبی، هنر و ...) نمایند.
فیروزفا وابسته به هیچ ارگان خواصی نمی باشد و اکثریت محتواهای آن به صورت اختصاصی تولید و انتشار میابد.
فیروزفا، تمامی زمینه های خبری - سیاسی - فرهنگی - هنری - آموزشی و ... را در خود جای می دهد و صرفا برای انتشار اخبار سیاسی و یا تصاویر فرهنگی و ... ساخته نشده است.
هم اکنون به جمع فیروز فایی ها بپیوندید.

¸.•)´
(.•´
*´¨)
¸.•´¸.•*´¨) ¸.•*¨)
(¸.•´ (¸.•` *(`'•.¸(`'•.¸ ¸.•'´) ¸.•'´)

التمـــــــــاس دعــــــــا داریـــــــم

(¸.•'´(¸.•'´ `'•.¸)`' •.¸)•.¸)`' •.¸)
¸.•´•.¸)`' •.¸)
( `•.¸
`•.¸ )
¸.•)´
(.•´
نویسندگان
پیوندها
آخرین نظرات

وبلاگ بسیج دانش آموزی خواهران فیروزآباد نوشت : دانش اموزشهیدی که باکتاب درسی اش تفحص شد


در منطقه فکه پیکر شهید 16،17 ساله‌ای را پیدا کردم که زیر لباسش برجسته بود؛ وقتی دکمه‌هایش را باز کردم یک کتاب و دفتر زیر لباس گذاشته بود. کتابى که 10 سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.

یکىاز روزها، در منطقه عملیاتى " والفجر یک"  در ارتفاع 112 فکه، محورى که نیروهاى گردان خندق لشکر 27 حضرت رسول صلى‌الله علیه وآله وسلم، عملیات  کرده بودند، صحنه بسیار عجیبى دیدم که برایم جالب و تکان دهنده بود.

از دور پیکر شهیدى را دیدم که آرام و زیبا روى زمین دراز کشیده و طاق باز
خوابیده بود؛ سال 72 بود و حدود 10 سال از شهادتش مى‌گذشت؛ نزدیک که شدم، از قد و بالاى او تشخیص دادم که باید نوجوانى باشد حدود 17 - 16 ساله.

بر روى پیکر، آنجا که زمانى قلبش در آن مى‌تپیده، برجستگى‌اى نظرم را به
خود معطوف کرد؛ جلوتر رفتم و در حالى که نگاهم به پیکر استخوانى و اندام
اسکلتى‌اش بود، در گودى محل چشمانش، معصومیت دیدگانش را مى‌خواندم، آهسته و
با احتیاط که مبادا ترکیب استخوان‌هایش بهم بریزد، دکمه‌هاى لباس را باز کردم؛ در کمال حیرت و تعجب، متوجه شدم یک کتاب و دفتر زیر لباسش گذاشته بوده؛ کتاب پوسیده را که با هر حرکتى، برگ برگ و دستخوش باد مى‌شد، برگرداندم؛ کتابى که 10 سال تمام، با شهید همراه بوده است، کتاب فیزیک بود.

 یک دفتر که در صفحات اولیه آن بعضى از دروس نوشته شده بود؛ خودکارى که  لاى دفتر بود، ابهت خاصى به آنچه مى‌دیدم، مى‌داد؛ نام شهید بر روى جلد کتاب نوشته بود.

مسئله‌اى که برایم خیلى جالب بود، این بود که او قمقمه و وسایل اضافى همراه خود نیاورده و نداشت، ولى کسب علم و دانش آن قدر برایش مهم بوده که در بحبوحه عملیات کتاب و دفترش را با خود جلو آورده بوده تا هرجا از رزم فراغتى یافت، درسش را بخواند


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی